خیلی سخته که ببینی عشقت عاشقیش دروغه.....
چه زیبا! گفتم دوستت دارم ! چه صادقانه پذیرفتی!
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک
کاش عاشقت نبودم، که این گونه بسوزم به پایت، که این گونه بمانم در حسرت دیدارت ......................................................................................... چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــذار برم " یعنـــــــی بــرم گــــردون سفــــت بغلـــــم کـــن ســـــر مو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و بگــــــو : "خدافــــظ و زهــــر مـــار!!!!!!! بیخــــــود کــــردی میگی خداحافـــــظ مگـــــه میـــذارم بــــری؟!! مــــــگه الکیــــــــه!!!! چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!! چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد ! چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم
"به من چه"
پاسخ میگیری......
"به کسی چه"
که چقدر تنهائی!
کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم
که شب هایم را با چشمان خیس سحر کنم، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم
کاش عاشقت نبودم که این گونه دلم سوخته نباشد، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد
کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم، تو نباشی و من پریشان باشم، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم
کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد، فصل هایم بی رنگ بگذرند، تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد
تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد، تا خواستم فرار کنم، عشق تو تیر خلاصش را به بال و پرم زد، تا خواستم دلم را پشیمان کنم، دلم دل به دریا زد و بدجور غرق شد، همه امیدهایم زیر آب محو شد
کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم، شب و روز دلم را سرزنش کنم
قلبم میلرزد، تمام وجودم تمنای آغوشی را می کند که آن آغوش رویایی ست که همیشه می دانم رسیدن به آن محال است
چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند، چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را می کشند که به دیدار چشمان تو بیایند
کاش عاشق دل بی وفایت نبودم، بی نیاز بودم، مثل خودت بی خیال بودم، کاش مهم نبود برایم بودنت، دیگر احساس نیاز نمی کردم در تمام لحظه های نبودنت..
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |